سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عهد با غدیر

وقتی خداوند اراده کرد هستی را خلق کند ، پرگار آفرینش حول یک نقطه به چرخش درآمد و آن را محور کائنات قرار داد . و خلقت بر حول دستان بر افراشته تو ، توسط خاتم الانبیاء (ص) ایجاد شد ، و من جزء اولین ها بودم که به محض آفرینش بر دستانت بوسه زدم و آن را در بر گرفتم و شاهد و ناظر مرکز ثقل آفرینش از آغاز خلقت تا پایان آن هستم .

اگرچه می دانم تو قبل از من خلق شدی و بعد از من نیز خواهی بود ، چرا که نور تو و فرزندانت زیربنای عرش الهی است.

زمین آرام و قرار نداشت و شش روز تمام مذاب بود و آتش ، در روز ششم متمسک به ولایت تو گردید و قرار یافت ، و عهد نمود که وارث رسول (ص) و فرزندانش را گرامی بدارد .

گل پدر تو ، نه ! فرزند تو ! حضرت آدم (ع) که خلق شد ، جسمی بی جان بود . نسیم ولایتی که از سوی غدیر می آمد به اذن خدا در او دمیده شد و جان گرفت ، و لایق پرستش شد . و دستور آمد که بر تجلی تو در حضرت آدم (ع) سجده کنند ، " الا ابلیس ابا " ، پس او رانده شده درگاه گردید تا ابد .

ابرها که آمدند و بادها با غرش سهمگین وزیدن گرفت ، من می دیدم که زمین تاب هیچ کس و هیچ چیز را نداشت ، قلب نوح نبی (ع) نیز به طپش افتاده بود و در کشتی ایمن نبود . اگر اسم تو تحت باء بسم الله نبود چگونه می توانست اهل کشتی را از آن بلاء بزرگ نجات دهد که " بسم الله مجراها و مرساها " .

و ابراهیم خلیل (ع) چون مرغکان را به اذن الهی و مدد از نام تو صدا زد ، جان گرفتند و پیش او آمدند تا حقیقتاً قلبش اطمینان یابد .

موسی عمران (ع) در کوه طور برق تجلی نور تو را دید و با تو عهد بست و بر ولایتت شهادت داد و مدهوش شد و با دستان یداللهی تو بود که عصا ، مار ؛ مار ، عصا می شد . و تو بر نبوتش سند اعجاز می زدی .

عیسی نبی (ع) چون با انگشت اشارت تو جان گرفت ، و بیعت با تو ، او را جاودان ساخت و یاور منجی گشت . چون روح از تو گرفته بود بر مردگان می دمید و زنده می کرد .

تو سند و امضاء ختم نبوتی . دستان تو که بالا رفت نبوت خاتمه یافت و رسالت رسول مرسلین (ص) مُهر " رضیت لکم الاسلام دینا " گرفت .

هنوز خاطره آغاز بعثت در وجودم جاری است . شبهایی که تا سحر سر بر سجده می سائید و ساطع نور سیمایش کهربایی بود که هستی را جذب می کرد . و بر عرش می رسید .

گمان دارم چون نام تو را بر سینه عرش می دید و مبهوت آن بود ، نمی توانست سر برآورد و رسالت آغاز کند . تا اینکه تو برایش آب و نان آوردی . دستان کوچکت را که بلند کرد و اقرار نمود ، و شرح صدر یافت ، فرشته وحی نازل شد : " اقراء " ، بخوان ، بخوان در غدیر " ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته " و چون برای انجام رسالت از کوه پائین می آمد ، بر قلبش وحی شد ، " دستان گشوده تو در غدیر یار و یاورش خواهند بود در رسالتش " .

تو وصی مصطفی (ص) بودی و مصطفی (ص) تکیه بر دستان یداللهی تو داشت .

در یوم الانذار دست بر افراشته تو در حمایت از دین و رسالتش آنقدر شادمانش کرد که سر از پا نمی شناخت ، و تردید آن همه آدم و جواب رد آنها اصلاً به چشم و گوشش نیامد .

در روز بدر دستان حیدری تو را مزین به یداللهی دید . و در روز احد جان پناهش بودی به اذن الله و ندا آمد " لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار " .

چه کسی تردید دارد که تمام رسالت و دینش را امانت به قدمهای تو سپرد و دعایش را بدرقه تن بیمار تو کرد تا در آن لحظه تاریخی ، که تمام اسلام در مقابل تمام کفر قرار گرفته بود ، راهی نبرد با عبدود در خندق کرد .

خیبر ، خُدعه ، خیانت خناسان وقتی شکست که چهل مرد قوی هر روز درب قلعه را باز و بسته می کردند ، اما آنروز ، درب کنده شده را بر فراز دست یداللهی تو دیدند .

پا بر دوش نبی می گذاشتی و بتان مکه را می شکستی و اول از همه بت بزرگ را شکستی تا کسی تبر بر دوش آن نگذارد !

در حجه الوداع همراه کاروان رسول خدا (ص) و همه کسانی که به مکه می رفتند بودم . دلشوره های رسول را می دیدم و الهام های پیاپی و رفت و آمد جبریل . با اینکه تو کنار پیامبر بودی باز مضطرب بود . حج با نهایت دقت و آموزش همراهان بجا آورده شد و زنگار دلها به زمزم وجود شسته شد تا آماده گردند .
کاروانیان به وادی جُحفه که می رسند ، گویا جبریل پدیدار می گردد و تمام آسمان را اشغال می کند .

رسول خدا (ص) یاد می آورد این هیبت امین وحی را در آغاز بعثت .

رسول (ص) می ترسد ، جبرئیل ابلاغ می کند :

    " یا ایها الرسول " ، ابلاغ کن که اگر نکنی رسالتت ناقص می ماند ، " والله یعصمک من الناس " و خدا تو را از گزند مردم در امان می دارد !

پیامبر (ص) آرام می گیرد و دستور توقف می دهد ، و بعد از نماز با مردم می گوید ، از حمد ثنای الهی ، از فرمان الهی ، و آنگاه ..... " معاشر الناس ! الست اولی بکم من انفسکم . قالوا : نعم "
و دستان تو را که بر افراشت فرمود : " من کنت مولاه فهذا علی مولاه "

و چون دید در گوش دل گروهی سنگ لحد گذاشته است سه بار تکرار کرد تا شاید رسوخ کند .

    " اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله "
و رسول (ص) خود اولین کسی بود که با تو عهد بست و بر ولایت و امامتت اقرار نمود .

و جبریل آمد با همه ملائکه به امر خدا تا با تو عهد بندند و سجده خود را بر آدم تجدید کنند . آنقدر ولوله و شادمانی فرشتگان و جن و انس بود که من آسمان جایی برای تماشا نمی یافتم .

و نازل شد :

    " الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا "
ای امیر مؤمنان ؛ غدیر تو هنوز پایان نیافته و شیعیانت در گذرگاه تاریخ بصف ایستاده تا با تو پیمان ولایت بندند و جان و مال خویش را در رکاب فرزندت تقدیم کنند .

    " بَخ بَخ لک یا علی ابن ابیطالب (ع) "

    " ابوالفضل باصری "


» نظر